چکیده:
رمان شیطان، داستان جوانی به نام «یِوگِنی ایرتِنِو» است که پس از مرگ پدرش، ارث و میراث زیادی به او می رسد اما این ارث به همراه خود، بدهیهایی هم دارد. بههمینمنظور این جوان با مادرش برای نظم و ترتیب دادن به داراییهایشان به روستای آبا و اجدادی خود عظیمت کرده و در آنجا ساکن می شوند.
چیزی که این کتاب را خاص کرده این است که این داستان، دو پایان دارد. هر پایان نیز ساختار متفاوتی به کلیت و مفاهیم درونی داستان میدهد.