چکیده:
بانویی به اسم ژیسلن، یک مادر، یک همسر، یک معشوقه، مرده است و حالا عاشق با او و خاطراتش زندگی میکند. با او حرف میزند از شور عشقی که پایان نیافته میگوید و از قلبی که هنوز از به عشق او تپیدن باز نیاستاده است. ما در این خاطرات و نوشتهها با کریستین عاشق همراه میشویم و به زندگی ژیسلن میرویم. ژیسلنی که از ابتدای کتاب، بوبن شروع به توصیفش میکند. زنی متوسط القامه، پرمشغله، فرشتهوار، بخشنده، با کندیای خواستنی در حرکات و رفتار، با عشقی سرشار به کودکان و والدین و هرکسی که دور و بر او زندگی میکند. زنی که در دوازدهم اوت ۱۹۹۵ وظیفهاش را بر این زمین خاکی به انجام میرساند و به سوی آرامگاه ابدی میشتابد اما مرد عاشق از مرگ معشوقی که انگار همیشه دورادور در زندگی او بوده، یک منظومه بلند درباره عشق میسازد.
فراتر از بودن کتابی است که برای همه عاشقان آشنا است و بوبن در این کتاب جوری از عشق حرف میزند که انگار به جای تمام عاشقان جهان زیسته است.